فارسیساید معماهایی را پیدا کردهاست که تنها تعداد خیلی کمی از مردم قادر به حل آنها هستند و شما میتوانید مهارتهای کارگاه بودن خود را با آنها بسنجید.
پاسخ معماها در انتهای مطلب قرار دارد.
"جک" داخل یک سلول با زمینی خاکی زندانی است. این سلول تنها یک پنجره دارد که بهخاطر ارتفاع زیاد پنجره، کسی دستش به آن نمیرسد. بهجز یک خاکانداز چیز دیگری داخل سلول وجود ندارد. فضای داخل زندان بسیار خشک و گرم است و "جک" به این زودیها به آب و غذا دسترسی پیدا نمیکند. او تنها ۲ روز برای فرار از زندان وقت دارد وگرنه از گشنگی و تشنگی خواهد مرد.
کندن تونل راهحل مناسبی نیست. زیرا این کار بیشتر از ۲ روز زمان لازم دارد. او چگونه از زندان فرار کند؟
خانم "اسمیت" بعد از اینکه متوجه شد گردنبندش گم شده است، به پلیس مراجعه کرد. وقتی پلیسها به خانهی او آمدند، متوجه هیچ نشانی از سرقت و به زور وارد خانه شدن ندیدند. اما یک پنجره شکسته شد هبود. داخل خانه همه چیز بههم ریخته بود و روی زمین جای پای کثیف شخصی روی زمین بود.
روز بعد خانم اسمیت بهجرم فریب پلیس دستگیر شد. چرا؟
در اولین روز سال تحصیلی، معلم جغرافیای مدرسهای به قتل رسید. پلیس به ۴ نفر مشکوک شد: باغبان، معلم ریاضی، معلم ورزش، مدیر مدرسه. هرکدام دلیل مخصوص به خودشان را داشتند:
-باغبان علفها را کوتاه میکرد.
-معلم ریاضی امتحام میانترم از دانشآموزان میگرفت.
-معلم ورزش بسکتبال بازی میکرد.
-مدیر مدرسه داخل دفتر خود مشغول کار بود.
پلیس به محض شنیدن اظهارات، قاتل را دستگیر کرد. چه کسی معلم جغرافیا را کشته است و پلیس چطور قاتل را شناسایی کرد؟
مردی پیر و تنها در خانهای در حومهی شهر زندگی میکرد. او هرگز خانه را برای مدت طولانی ترک نمیکرد. اواسط تابستان روز جمعه نامهرسان به خانهی او آمد و پیرمرد را صدا کرد. اما هیچ جوابی نشنید. از پنجره داخل خانه را نگاه کرد و پیرمرد را غرق در خون دید. وقتی پلیس رسید، یک روزنامهی سهشنبه، دو بطری شیر گرم و یک بطری شیر سرد پیدا کرد.
روز بعد، قاتل دستگیر شد. پلیس چهطور انقدر سریع او را پیدا کرد؟
یک قاتل سریالی، مردم را میدزدد و آنها را مجبور میکند از بین دو قرص، یکی را بخورند. یکی از قرصها بیخطر و دیگری زهرآلود است. قربانی هرکدام از قرصها را که بردارد، قاتل قرص دیگر را برمیدارد. قربانی قرص را با آب میخورد و میمیرد اما قاتل، زنده میماند.
چگونه قاتل هر دفعه قرص بیخطر را میخورد؟
در یکی از روزهای زمستان، "جان" دوستش را درحالی که درخانهی خود مرده بود، پیدا کرد. او به پلیس زنگ زد و به آنها توضیح داد که درحال گذشتن از کنار خانهی دوستش بوده تصمیم گرفته به او سر بزند. او برای مدتی طولانی زنگ در را میزده اما صدایی نمیشنیده است. اما از پنجرهی یخزده میتوانسته نور داخل اتاق را ببیند. او با دمیدن به پنجرهی یخزده توانسته دوستش را ببیند که روی زمین افتاده است.
پلیس "جان" را بهعنوان قاتل دستگیر کرد. چرا؟
یک شیمیدان معروف در آزمایشگاه خود به قتل رسیده است. غیر از کاغذی که رویش اسم مواد شیمیایی مختلف نوشته شده بوده، مدرکی وجود نداشت. روزی که شیمیدان به قتل رسید، سه نفر به دیدن او رفتهبودند: همسرش "مری"، برادر زادهاش "نیکولاس" و دوستش "جوناتان".
پلیس به سرعت قاتل را دستگیر کرد. چهطور؟
۱- "جک" باید با خاکانداز، خاکهای زمین را روی هم انباشته کند و از آنها بالا برود تا دستش به پنجره برسد و بتواند از آن فرار کند.
۲- پلیس مطمئن بود که خانم "اسمیت" دروغ میگوید. زیرا پنجره ازداخل شکسته شده بود. اگر پنجره از بیرون شکسته بود، شیشه خردههای آن روی زمین داخل خانه میریخت.
۳- قاتل معلم ریاضی بود. زیرا طبق گفتهی خودش، او درحال گرفتن امتحان میانترم از دانشآموزان بود. اما قتل در اولین روز سال تحصیلی اتفاق افتاده بود.
۴- قاتل مشخصا نامهرسان بود. زیرا او میدانست که هیچ کس درآن خانه روزهای سهشنبه یا چهارشنبه روزنامه نمیخواند.
۵- هردو قرص بیخطر بودند. لیوان آبی که قربانیان با آن قرصهایشان را میخوردند زهرآلود بود.
۶- "جان" نمیتوانست با دمیدن به پنجره، یخهای آن را آب کند زیرا پنجره معمولا ازداخل یخ میزند.
۷- کاغذی که آن کنار بود یک سرنخ بود. با کنارهم گذاشتن اسم کوتاهشدهی مواد شیمیایی که روی کاغذ نوشته شده، نام "نیکولاس" ساخته میشود.
به راحتی بیت کوین استخراج کنید و کسب در آمد کنید
معماهای بیشتر!